مرجع موبايل | ||
|
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد.... و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش می دهد تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم صدای جیر جیرک ها به گوش می رسد
سکوت را نوازش می دهند و جای خالی آدم های شب نشین را با نگاهی معصومانه پر می کنند مترسک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند و من سکوت می کنم.... این مزرعه ی زندگی من است خشک و بی نشان برای يك بار پريدن ، هزار هزار بار فرو افتادم
هيچ وقت رازت رو به کسي نگو. وقتي خودت نميتوني حفظش کني هیچ انسانی دوست ندارد بمیرد، اما همه آنها دوست دارند به " بهشت " بروند... نظرات شما عزیزان: |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |